سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب 
وبلاگ
لوگو همسنگران

عاشورا کدام روز است؟

در کتاب‌هاى لغت چنین آمده است: عاشورا با (الف مقصوره) و عاشوراء با (الف ممدوده) را روز دهم و بعضى روز نهم دانسته‏اند. زهرى گفته است جز در چند مورد، اسمى که بر وزن فاعولاء باشد شنیده نشده است. (1)

از ابن‏بزرج نقل است که: «ضاروراء» به معنى «ضرا» (سختى) و «ساروراء» به معنى «سرا» (گشایش و شادمانى) و «دالولا» به معنى «دلال‏» به کار رفته است.

صاحب مجمع‏البحرین در این ‏باره گفته است: «عاشورا یک نام اسلامى است و آن روز دهم محرم است و گاهى الف بعد از عین حذف مى‏گردد و "عشورا" تلفظ مى‏شود». (2)

و نیز گفته‏اند که عاشورا کلمه‏اى است عبرى و معرب «عاشور» که دهم تشرى یهود باشد که روزه آن روز «گپور» [کفاره] است و چون آن روز را به ماه‌هاى عربى انتقال دادند، روز دهم اولین ماه تازیان شد.

چنانچه در ماه‌هاى یهود هم در اولین ماه و روز دهم است. (3)

قتل حسین بن على بن ابى‏طالب‏ علیه‏السلام در این روز اتفاق افتاد. و او و یارانش را از راه بستن آب بر آنان، گذراندن از دم شمشیر، انداختن آتش در خیام حرم، بر نیزه کردن سرها، اسب دوانیدن بر اجساد که در هیچ امتى حتى با اشرار خلق چنین نکرده‏اند، از میان بردند و از این تاریخ، مسلمانان، عاشورا را شوم دانستند. اما بنى‏امیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور کردند و سرمه به چشم خود کشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال نمودند و مهمانی‌ها و ولیمه‏ها دادند.

 

روایات جعلى در مورد عاشورا

از امور مسلم تردید ناپذیر و مورد اتفاق تمام فرق اسلامى این است که حضرت امام حسین‏علیه‏السلام بى‏نهایت مورد علاقه و محبت ‏خاص جد بزرگوارش پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله بوده است و اظهار این موضوع از روایات فراوانى که تواتر معنوى دارد ثابت مى شود. (4)

گروه کثیرى از محدثان اسلامى نقل کرده‏اند که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:«حسین از من و من از حسینم. خداوند دوست دارد کسى را که حسین را دوست ‏بدارد.» (5)

در محاوره عرب‌ها این چنین است که وقتى مى‏خواهند بین خود و دیگرى کمال الفت و یگانگى و شدت ارتباط و دوستى را بفهمانند آن تعبیر را به کار مى‏برند و مى‏گویند:« فلان کس از من و من از اویم‏» چنانکه وقتى مى‏خواهند نفرت و بیزارى خود را نسبت ‏به دیگرى اظهار کنند، مى‏گویند:«من از او نیستم و او از من نیست‏» شاعر گفته است:

ایها السائل عنهم و عنى لست من قیس ولا قیس منى

پس تعبیر« حسین منى و انا من حسین‏» یا شبه آن تعبیر مانند «حسین منى و انا منه‏» بر محبت‏ شدید و اتصال و علاقه تام بین پیامبر صلى الله علیه و آله و فرزند گرامى‏اش دلالت مى‏کند. و نیز قسمت اول حدیث «حسین منى‏» ارتباط و اتصال جسمى و قسمت دوم آن « و انا من حسین‏» ارتباط معنوى را مى‏رساند. توضیح آن که «حسین منى‏» مى‏فهماند که امام، پاره تن پیامبر است و به لحاظ مادى به آن حضرت انتساب دارد و «انا من حسین‏» مى‏فهماند که اگر فداکارى و ایثار و از خودگذشتگى آن جناب نبود، زحمات پیامبر صلى الله علیه و آله به هدر مى‏رفت و اثرى از اسلام باقى نمى‏ماند.

در روایات فراوانى آمده است که پیامبر صلى الله علیه و آله آن حضرت را مى‏بوسید و هر وقت او و برادرش امام حسن‏علیهماالسلام را مى‏دید و مناسبت اقتضا مى‏کرد، با آنان به مداعبه و ملاعبه( شوخی و بازی) مى‏پرداخت. عده‏اى از راویان نقل کرده‏اند که رسول خدا یک دست را بر قفا و دست دیگر را بر زنخ فرزندش حسین‏علیه‏السلام قرار مى‏داد و دهان بر دهانش مى‏گذاشت. (6) و در برخى از روایات است که پیامبر صلى الله علیه و آله درباره امام حسین‏علیه‏السلام فرمود: «فداى کسى بشوم که فرزندم ابراهیم را فداى او کردم‏.» (7)

از آنچه به اختصار در عظمت و فضیلت‏ سرور شهیدان حسین بن على‏علیه‏السلام بیان داشتیم و نیز از آنچه رسول اکرم ‏صلى الله علیه و آله در شدت علاقه و محبت ‏به فرزند بزرگوارش ابراز داشته، به خوبى در مى‏یابیم که اخبار حاکى از عید بودن روز عاشورا و تبرک جستن در آن روز از قول پیامبر صلى الله علیه و آله دروغ و افتراى محض است. چگونه ممکن است قبول کرد که رسول خدا صلى الله علیه و آله روز شهادت ریحانه‏اش(8) را که مکرر بر مکرر از آن خبر داده (9) روز جشن و عید اعلام کند. در صورتى که آن حضرت به یاد آن روز گریه مى‏کرد.

روایات صحیح که در کتب اهل سنت نیز نقل شده بر گریستن رسول خدا صلى الله علیه و آله به خاطر شهادت فرزند فداکارش دلالت دارد.

از ام‏الفضل بنت‏حارث روایت کرده‏اند که او گفت: ... من حسین‏علیه‏السلام را در دامن پیامبر صلى الله علیه و آله گذاشتم. لحظه‏اى گذشت که ناگهان اشک از چشمانش فرو ریخت. گفتم یا نبى‏الله پدر و مادرم قربانت گردد، چه شده؟! فرمود: جبرئیل آمد و خبر داد که امتم این پسرم را به زودى مى‏کشند! گفتم همین پسر را؟! گفت: آرى. (10)

لازم است مسلمین از دسایس بنى‏امیه برحذر باشند، و به رسول خدا صلى الله علیه و آله اقتدا کنند (11) و او را اسوه و مقتداى خویش قرار دهند. از اعمال و رفتار و گفتار آن پیشواى عظیم‏الشان پیروى نمایند و بر اثر روایاتى که درباریان در زمان سلطنت ‏بنى‏امیه جعل نموده بودند(12) نباید از روش آن حضرت منحرف شوند که سالروز شهادت فرزند دلبندش را جشن بگیرند و آن روز را روز عید و شادى و مبارک قرار دهند.(13)

بر مسلمانان است که به خود آیند، بیدار شوند، به حقیقت اسلام توجه کنند و بیندیشند تا آنچه را که دشمنان پیامبر و اسلام داخل دین کرده‏اند کنار بزنند و بفهمند که اسلام واقعى کدام است و بر چه محور دور مى‏زند. در هر امرى از امور به دیده انتقاد و تحقیق بنگرند و سرسرى و تقلیدى آن را نپذیرند. (14)

بنى‏امیه با بنى‏هاشم کینه دیرینه داشتند. (15) از طرف دیگر چون منصب شامخ نبوت در خاندان بنى‏هاشم بود و آنان این موهبت و افتخار را برنمى‏تافتند، تا توانستند با اسلام به ضدیت و معاندت پرداختند.

فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله با خون خویش درخت اسلام را که رو به خشکیدگى گذاشته بود، آبیارى کرد و در تاریکى ظلم و فساد بنى‏امیه درخششى به وجود آورد که آن محیط ظلمانى را نور و روشنایى بخشید و بزرگراه سعادت را نمایان کرد و ابرهاى تیره و تار از آسمان جوامع اسلامى بلکه جوامع انسانى پراکنده شد و چهره اسلام را چنان که هست ‏بر جهانیان آشکار ساخت؛ به همین جهت است که سوره«الفجر» سوره «الحسین‏» نامگذارى شده است.

 

آنها در اصل به اسلام هیچ‏گونه اعتقادى نداشتند. عقاد نویسنده و متفکر شهیر مصرى مى‏گوید: ابوسفیان پس از آن که اسلام آورد غلبه اسلام را غلبه بر خود تلقى مى‏کرد. (16)

هند، مادر معاویه پس از اسلام آوردنش فریاد مى‏زد: چرا جنگ نکردید و از خود و سرزمینتان دفاع ننمودید؟!

ابوسفیان و پسرش معاویه پس از فتح مکه اسلام آوردند. ابوسفیان و خانواده‏اش با دشوارى تمام اسلام را گردن نهادند. بدین معنى که در ظاهر اسلام آوردند و در واقع اسلام را قبول نداشتند.(17) ابوسفیان بر قبر حضرت حمزه‏ علیه‏السلام ایستاد و گفت: اى اباعماره بر امارت و فرمانروایى با ما جنگیدى که آن به ما انتقال یافت.(18)

به نظر مى‏رسد معاویه به نبوت پیامبر اسلام ‏صلى الله علیه و آله اعتقاد نداشت ‏به دلیل آن که عده‏اى از مصریان بر وى وارد شدند و گفتند: «السلام علیک یا رسول‏الله‏» ولی او آنان را از این گفتار منع نکرد. (19)

محققان اهل سنت‏ به سندهاى متعدد در تفسیر آیه شریفه «الم تر الى الذین بدلوا نعمت‏الله کفرا»،(20) ذکر نموده‏اند که مقصود دو طایفه تبهکار بنى‏امیه و بنى‏المغیرة است. (21)

 

سیاست ‏بنى‏امیه در جهت محو آثار نهضت عاشورا

معلوم است که بنى‏امیه با این پیشینه سیاه و خباثت(22) چون اسلام را با منش و خواسته‏هاى مادى خود موافق نمى‏دیدند به انحا و وسائل گوناگون، در تضعیف اسلام و خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله که نگهبان و بیان‏ کنندگان دستورهاى اسلام و قرآن بودند، کوشیدند؛ از جمله آن که براى پاشیدن گرد فراموشى به واقعه کربلا و آثار آن، به روحانى‏نمایان دربارى دستور دادند که روز عاشورا را، روز جشن و عید و روز بسیار مبارک معرفى کنند! و در این‏باره حدیث جعل نمایند. این حدیث‌ها به گونه‏اى است که هر کس اندکى به آنها توجه کند آشکارا مجعول بودن آنها را مى‏فهمد، مثلا روایت کرده‏اند که چون پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه آمد، دید که یهود روز عاشورا روزه مى‏گیرند. آن حضرت از آنان پرسید: چرا این روز را روزه دارید؟ گفتند: چون خداوند فرعون و پیروانش را در این روز غرق کرد و موسى و یارانش را نجات داد. آنگاه پیغمبر فرمود: ما از یهود به موسى سزاوارتریم. و به اصحاب خود دستور داد که آن روز را روزه بدارند.

 

ساختگى و مجعول بودن این حدیث از دو طریق ثابت است:

الف) بنابر تحقیقى که ابوریحان انجام داده است «این که یهود مى‏گویند خداوند فرعون را در روز عاشورا غرق کرد، خلاف تورات است. زیرا فرعون روز بیست و یکم نیسن که هفتم از ایام فطیر است غرق شد و اول فصح یهود پس از قدوم پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه روز سه‏شنبه بیست و دوم آذار با نهصد و سى‏ و سه اسکندرى بود که با روز هفدهم ماه رمضان موافق مى‏شد. روزى که خداوند فرعون را غرق کرد بیست و سوم ماه رمضان مى‏شود، پس براى این روایت وجهى نخواهد بود.» (23)

ب) در این روایت آمده است که پیامبر از یهود پرسید که چرا این روز را روزه مى‏گیرید؟ گفتند چون خداوند در این روز فرعون را غرق کرد. ساختگى بودن این روایت از آن جهت آشکار مى‏گردد که در آن، نسبت نادانى به نبى بزرگوار اسلام داده شده به گونه‏اى که پس از آگهى یافتن از موضوع و یادآورى یهودیان امرى به فکرش خطور نموده و حکمى بر آن مترتب کرده است! چنان که معلوم است این‏گونه امور از ساحت قدس پیامبر صلى الله علیه و آله به دور است. ابوریحان درباره روز عاشورا و امور مربوط به آن چنین توضیح داده است:

«قتل حسین بن على بن ابى‏طالب‏ علیه‏السلام در این روز اتفاق افتاد. و او و یارانش را از راه بستن آب، بر آنان، گذراندن از دم شمشیر، انداختن آتش در خیام حرم، بر نیزه کردن سرها، اسب دوانیدن بر اجساد که در هیچ امتى حتى با اشرار خلق چنین نکرده‏اند، از میان بردند و از این تاریخ، مسلمانان، عاشورا را شوم دانستند. اما بنى‏امیه در این روز لباس نو پوشیدند و زیب و زیور کردند و سرمه به چشم خود کشیدند و این روز را عید گرفتند و عطرها استعمال نمودند و مهمانی‌ها و ولیمه‏ها دادند. و تا زمانى که ایشان بودند، این رسم در توده مردم پایدار بود، حتى این که پس از انقراض ایشان باز هم این رسم باقى ماند ولى شیعیان از راه تاسف و سوگوارى به قتل سیدالشهدا در مدینة‏السلام و بغداد و شهرهاى دیگر گریه و نوحه‏سرایى مى‏کنند و تربت مسعود حسین را در کربلا در این روز، زیارت مى‏نمایند. و چون خبر کشته ‏شدن حسین را به مدینه آوردند، دختر عقیل بن ابى‏طالب بیرون آمد و این اشعار را خواند:

ماذا تقولون ان قال النبى لکم ماذا فعلتم و انتم آخرالامم بعترتى و باهلى بعد مفتقدى نصف اسارى و نصف ضرجوا بدم ما کان هذا جزائى اذ نصحت لکم ان تخلفونى بسوء فى ذوى رحم

ابراهیم ‏بن اشتر ناصر و یاور آل رسول‏الله در این روز کشته شد. و مى‏گویند در این روز بود که خداوند توبه آدم را پذیرفت و در این روز بود که کشتى نوح بر جودى فرود آمد. و عیسى‏بن مریم در این روز، زاییده شد. و موسى و ابراهیم در این روز نجات یافتند. در این روز آتش به ابراهیم بَرد - سرد - و سلام گردید و در این روز چشم یعقوب بینا شد. یوسف از چاه بیرون آمد. سلیمان از نو به سلطنت رسید. عذاب از قوم یونس برداشته شد. بدبختى و بیچارگى از ایوب مرتفع گشت. دعاى زکریا مستجاب شد و یحیى را به او بخشیدند و گفته‏اند یوم‏الزینه موعد سحره فرعون در وقت زوال این روز بود. و این اتفاقات را که در این روز ذکر نموده‏اند، اگر چه وقوع آن امکان عقلى دارد اما معلوم است که ناقلان آنها دسته‏اى از عوام محدثان بوده‏اند. و یا آن که خواسته‏اند با اهل کتاب (24) مسالمت کنند.»

ابوریحان به جهت ‏حسن ظن یا به جهات دیگر وانمود نکرده که این‏گونه روایات مجعول است. بلکه گفته است ناقل آن روایات عوامند یا براى مسالمت‏ با اهل کتاب آنها را نشر داده‏اند، در هر صورت نتیجه همان است که آن روایت‌ها عارى از حقیقت است.

بسیار مناسب است که آنچه را امام صادق ‏علیه‏السلام در این‏ باره بیان فرموده است نقل کنیم: عبدالله ‏بن فضل‏ بن هاشمى گفت:«به امام صادق‏ علیه‏السلام عرض کردم چگونه عامه(مردم) روز عاشورا را روز برکت نامگذارى کرده‏اند؟ در این هنگام آن حضرت گریه کرد. سپس فرمود: وقتى که (امام) حسین‏ علیه‏السلام کشته شد، مردم در شام، به یزید تقرب مى‏جستند و حدیث جعل مى‏کردند. و اموالى به عنوان جایزه دریافت مى‏نمودند، از جمله امور مجعوله این بود که این روز را روز برکت (و سرور) اعلام داشتند، تا مردم از جزع و گریه و مصیبت و اندوه به شادى و خوشحالى و تبرک جستن بپردازند و به آن سرگرم باشند.» (25) تا مردم آن واقعه حزن‏انگیز را فراموش کنند و در نتیجه بنى‏امیه از لعن و نفرین ابدى و پى‏آمدهاى ناگوار جنایت هولناکى که انجام داده بودند در امان بمانند. پس در واقع این نوعى سیاست‏ بود که دستگاه تبلیغى بنى‏امیه امر را بر مردم مشتبه ساخت و خواستند به واسطه منحرف نمودن اذهان عمومى، بر زشتى جنایاتشان سرپوش بگذارند و براى رسیدن به این هدف به انواع دسایس و حیله‏ها متوسل شدند. دسیسه دیگر آنها این بود که شایع کردند امام حسین ‏علیه‏السلام کشته نشده بلکه انعکاسى از وى بر حنظلة بن اسعد شامى قرار گرفته و او به جاى آن حضرت به قتل رسیده و امام به آسمان عروج نموده چنانچه حضرت عیسى این چنین بود(26) و این سیاست عین همان سیاستى است که پس از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله و مشغول ساختن افکار مردم نسبت ‏به جانشین واقعى آن حضرت در پیش گرفتند و شایع ساختند که پیامبر از دنیا نرفته و زنده است. (27)

اگر این شایعه ‏پراکنى نبود، قویا احتمال داشت که عده‏اى به این فکر بیفتند که چرا وصیت‌ها و سفارش‌هاى پیامبر صلى الله علیه و آله را درباره جانشین واقعى‏اش حضرت على‏ علیه‏السلام کنار گذاشتند و هنوز پیامبر را دفن نکرده براى امارت و خلافت ‏به گفتگو و اختلاف پرداختند و مى‏خواهند دیگرى را به جاى آن حضرت، به خلافت ‏بردارند.

بدون شک از نظر روایى آن شایعه از جهت انصراف افکار عمومى و برگرداندن توجه مردم از این امر مهم تاثیرى بسزا داشت، تا در این گیر و دار بتوانند خلیفه موردنظر خود را به قدرت برسانند. و این شایعه - چنان که بعضى گمان کرده‏اند - از روى جهل و اشتباه صورت نگرفت، بلکه روى نقشه حساب شده طرح شده بود.

از ام‏سلمه بازگو شده است که او گفت رسول خدا را دیدم در حالى که بر سر حسین دست مى‏کشید، گریه مى‏کرد. عرض کردم: چرا گریه مى‏کنى؟! فرمود: همانا جبرئیل به من خبر داد که این پسرم در سرزمینى به نام کربلا کشته مى‏شود. سپس مقدارى خاک قرمز رنگ به من داد و فرمود: این از خاک همان سرزمین است و هر زمان آن خاک به خون مبدل گشت‏ بدان که وى کشته شده است. ام سلمه گفت: آن خاک را در شیشه‏اى نزد خودم نگه داشتم و با خودم مى‏گفتم آن در روز بسیار عظیمى به خون مبدل مى‏شود.

 

عظمت قیام امام حسین‏علیه‏السلام

نهضت امام حسین‏ علیه‏السلام نهضتى مقدس، متعالى و روحانى بود. پاکى، خلوص، بى‏اعتنایى به دنیا، برى بودن از اغراض شخصى و آز و جاه‏طلبى و خودخواهى از ویژگی‌هاى این قیام است.(28) انقلاب آن حضرت درس قسط، عدالت، توحید، شرافت، ایثار و فداکارى به مردم داد. (29)

فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله با خون خویش درخت اسلام را که رو به خشکیدگى گذاشته بود، آبیارى کرد و در تاریکى ظلم و فساد بنى‏امیه درخششى به وجود آورد که آن محیط ظلمانى را نور و روشنایى بخشید و بزرگراه سعادت را نمایان کرد و ابرهاى تیره و تار از آسمان جوامع اسلامى بلکه جوامع انسانى پراکنده شد و چهره اسلام را چنان که هست ‏بر جهانیان آشکار ساخت(30) به همین جهت است که سوره«الفجر» سوره «الحسین‏» نامگذارى شده است.

از امام صادق ‏علیه‏السلام نقل شده که این سوره درباره حسین ‏علیه‏السلام نازل شده و سوره حسین است (31) و چون آن جناب با اخلاص کامل در راه خدا خاندان و اموالش را فدا نمود، با اطمینان و اشتیاق فراوان به دیدار معبود خود شتافت و مصداق واقعى «نفس مطمئنه‏» واقع شد، و در نزد پروردگار در جوار رحمتش قرار گرفت، لذا امام صادق‏ علیه‏السلام فرمود: مقصود از «نفس مطمئنه‏» حسین و یاران اوست که صاحب نفس مطمئنه‏اند که در روز قیامت رضوان خدا براى ایشان است و خداوند از ایشان راضى است. (32)

او کسى است که با نیل به درجه رفیع شهادت جاودانگى یافت، به میزانى که در راه موضوعى فدا و فانى مى‏شود ارزش آن را به خود مى‏گیرد و کسب مى‏نماید.

حسین ‏بن على ‏علیه‏السلام کسى است که تمام هستى و متعلقات خویش را با اخلاص در راه خدا که اصل و منشا تمام کمالات و تقدس‌هاست، فدا و فانى نموده است پس جاى شگفتى نیست که بگوییم تمام تقدس‌ها و کمالات و جاودانگى به وجود فدا شده‏اش انتقال یافته است. (33) و نیز بى‏جهت نیست که محبت و عشق به آن حضرت در دل‌هاى مؤمنان جایگزین شده به همان‏گونه که محبت و علاقه به خداوند در آن دل‌ها جاى دارد. لذا از رسول اکرم ‏صلى الله علیه و آله نقل شده است:"همانا براى شهادت حسین ‏علیه‏السلام حرارتى وجود دارد که هیچ‏ گاه سرد نمى‏شود."(34)و نیز فرمود:«براى حسین‏ علیه‏السلام در دل‌هاى مؤمنان محبتى است‏.» (35)

آرى! حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام که از روى خلوص به پیشگاه معبود خویش سر عبودیت فرود آورده و بر آن مداومت ورزیده، به اوج کمال و قرب رب ذى‏الجلال رسیده و آن قدر شرافت و قداست پیدا کرده که صحیح است او را به خدا نسبت دهند، مثلا بگویند: دست او، دست ‏خدا، خون او خون خدا و گوش و زبان و چشم او، گوش و زبان و چشم خداست، و این بدان جهت است که توجه به خدا، فدا شدن در راه او، و استمرار بر طاعتش، چنان انقلابى در وى به وجود آورد که عظمت‏ خداوندى به او نسبت داده مى‏شود زیرا از معنویت ارتباط با خداوند متاثر گشته است. در این‏ باره حدیثى از امام باقر علیه‏السلام نقل شده است که همین معنى را مى‏رساند و مى‏فهماند که آدمى با رشته ارتباط و بندگى خالصانه خدا به مقامى مى‏رسد که در فکر نگنجد و شرافت و قداست و ابدیت ذات اقدس ربوبى او را متاثر مى‏سازد و آن خصوصیات به او انتقال مى‏یابد:

...ان الله جل جلاله قال: ما تقرب الى عبد من عبادى بشى‏ء احب الى مما افترضت علیه و انه یتقرب الى بالنافلة حتى احبه فاذا احببته کنت ‏سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به و لسانه الذى ینطق به و یده التى یبطش بها. ان دعانى اجبته و ان سالنى اعطیته. (36)

حسین بن على‏ علیه‏السلام که در راه خدا و در راه افکار عالیه‏اش شهید شد وجود مادى خود را نفى کرد اما به صورت منبع فضیلت و مرکز شرافت و عظمت وجود جاودانه خود را اثبات نمود عقل و دین حکم مى‏کند که بزرگان و افراد برگزیده را در حال حیات و ممات ارج نهیم و آنان را دوست‏ بداریم و از یاد نبریم و در سالروز وفات و شهادتشان مجالس یادبود برپا کنیم. به ویژه که آن شخص تمام هستى خودش را در طبق اخلاص نهاده و از هیچ فداکارى در راه خدا دریغ نورزیده باشد.

از این جهت است که در اقطار مختلف اسلامى به نام آن حضرت اقامه مجالس مى‏کنند و چنین نیست که تکریم و تعظیم آن حضرت اختصاص به شیعیان داشته باشد؛ مثلا در کشور مصر در روز ولادت آن حضرت و خواهر بزرگوارش حضرت زینب مجالس جشن و سرور برپا مى‏دارند.(37) و درباره فضایل ایشان قلم‌فرسایى مى‏کنند و کتاب‌ها و مقاله‏ها مى‏نویسند. (38)

حسین‏ بن على‏علیه‏السلام براى هدفى بس عالى در راه معبود خود با نفس نفیس جهاد نمود.(39) و براى احیاى فضیلت و شرافت و برقرارى آزادى و بیدارى بشر قیام کرد. پس سزاوار است که تمام جوامع انسانى - خواه مسلمان خواه غیرمسلمان - به پاس احترام و بزرگداشت آن شخصیت عظیم‏الشان سالروز شهادت آن حضرت را بزرگ بشمارند و به سوک و ماتم بنشینند.

او ابرمرد عالم و شخصیت‏ بسیار بزرگوارى است که تمام مکارم و فضایل را دارا بود به گونه‏اى که ابعاد گسترده بسیار وسیع وجودش همگان را متحیر ساخته است. (40)

از لحاظ نسب نیز کسى به پایه امام حسین‏ علیه‏السلام نمى‏رسد: جدش رسول خدا سیدالمرسلین و خاتم‏النبیین و پدرش على مرتضى سیدالوصیین و مادرش فاطمه زهرا سیده نساء عالمین و برادرش امام حسن مجتبى، و عمویش جعفر طیار و عموى پدرش حمزه سیدالشهدا است.

فکر او بر محور ابدیت و ماوراى محسوسات دور مى‏زد؛ او شهادت را برگزید و منیه را بر دنیه و کرامت قداست را بر لئامت اطاعت‏ نابکاران ترجیح داد. (41)

فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله چندان ثبات و استقامت و شجاعت و بردبارى و صبر از خود بروز داده که نظر همه متفکران و بزرگان را به خود جلب نموده و همگان در برابر عظمتش سر تعظیم فرود آورده‏اند. و هر کس که درباره احوال و رفتار آن حضرت مطالعاتى داشته باشد غیرممکن است مجذوب فضایل و شخصیت او نگردد و از مصایبى که براى نجات اسلام و بشریت متحمل شده متاثر و اندوهگین نشود.

 

عاشورا «یوم‏الله‏» است

روزهایى که در آن روزها وقایع مهمى رخ مى‏دهد و مسیر تاریخ در جهت رشد و کمال تغییر مى‏نماید و سبب مى‏شود که تحول در اجتماع به وجود آید و مردم راه فضیلت و سعادت را در پیش گیرند، «ایام‏الله‏» نامیده مى‏شود. در قرآن مجید در دو مورد (سوره ابراهیم آیه 5 و سوره الجاثیه آیه 14) ایام‏الله ذکر شده است.

از ابن‏عباس روایت‏ شده که منظور از آن روزهایى است که در آن روزها در امم پیشین وقایعى مهم رخ داده است. واضح است که منظور وقایعى (42) است آموزنده که بدان وسیله مردم از جهل و غفلت رهایى یافته‏اند و دگرگونى در تمام شؤون زندگى‏شان پدید آمده است. چون شهادت سبط پیامبر صلى الله علیه و آله و یارانش در روز عاشورا باعث ‏شد که حقایق آشکار شود و اسلام تجدید حیات نماید، ستمگران رسوا شدند و تغییر اساسى در جامعه اسلامى به وجود آید، آن روز «یوم‏الله‏» به حساب آمد. از پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه و آله روایت ‏شده است که عاشورا از «ایام‏الله‏» است. (43) این روز به اندازه‏اى اهمیت داشته که به امم پیشین نیز معرفى شده تا آنان نیز نتایجى را که بر این روز عظیم ترتب مى‏یابد درک کنند و آن را پاس دارند.

در حدیث مناجات حضرت موسى ‏علیه‏السلام آمده است که حضرت موسى‏ علیه‏السلام عرض کرد: خدایا! به چه جهت امت پیامبر خاتم را بر سایر امم برترى داده‏اى؟ خداوند فرمود: ده خصلت است که موجب برترى ایشان شده است. موسى ‏علیه‏السلام گفت: آنها کدامند تا به بنى‏اسرائیل دستور دهم که به آنها عمل کنند. فرمود: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، جمعه، جماعت، قراءت، علم و عاشورا. حضرت موسى‏ علیه‏السلام پرسید: عاشورا چیست؟ فرمود: گریه کردن و خود را به گریه واداشتن بر سبط پیامبر خاتم است. (44) از این حدیث ‏بر مى‏آید که اهمیت دادن به عاشورا و بهره‏مند شدن از آثار آن روز عظیم، در ردیف صلاة و صوم و سایر مبانى مهم اسلامى است و این بدان جهت است که اگر واقعه عاشورا و شهادت فرزند پیامبر صلى الله علیه و آله نبود از اسلام واقعى و صلاة و صوم و سایر ارکان اسلام اثرى بر جاى نمى‏ماند.

 

 


[ شنبه 90/9/12 ] [ 1:6 عصر ] [ محمد ] [ نظر ]
.: web Themes By salehon.ir :.
درباره وبلاگ

محمد
بجه خوبی هستم
آرشیو مطالب
طراح قالب
امکانات وب
www.salehon.ir © مرکز فرهنگی صالحون